امروز تصمیم دارم به روال گذشته به بررسی اتفاقات دانشگاه بپردازم.

این مقاله ام بر عکس مقاله های قبلی ام انتقادی نیست و برای اولین بار انتقادی نیست!

سه هفته قبل بود استاد شبکه اقای مصدق وارد کلاس شدند و بعد پرسیدند کی شبکه یاد داره . ن جواب دادم من یاد دارم.

بعد اقای مصدق گفتند در چه زمینه ای؟ منم گفتم در زمینه هکر.

بعد با اقای مصدق در باره ی شبکه و هکر صحبت کردیم.

بقیه دانشجویان هاج و واج منو نگاه میکردند که چطور به شبکه هم مسلط هستم.

بعد اقای مصدق خواستند سرگروه شبکه انتخاب کنند . من ابراز تمایل کردم . من و دو تا از دختران کلاس شدیم سرگروه کارگاه شبکه.

در طول این مدت که سرگروه شبکه شدم سعی کردم وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهم تا استاد از من راضی و خشنود باشند.

حالا برگردیم به اتفاقات روز چهارشنبه 19 lمهرماه .

چهارشنبه  19 مهرماه روز بزرگی برای من بود. در ان روز در درس مبانی الکترونیک مثل همیشه از بقیه سرتر بودم و درس خوب جواب دادم و این اتفاق سبب شد که استاد اقای پترام فر از من تجلیل کننند و بگویند ایشان دکتر هستند . الان اگه دکموشو بزنی فرمول توان هم به شما میگه. استاد پترام فر خاطر نشان کردند که ایشان به اندازه 10 نفر از شما ها بیشتر میفهمه. خلاصه اقای پترام فر با تعریف و تمجید شان حسابی من را شرمنده خود کرند.

شنبه 22 مهر ماه روز مهمی برای من بود. در این روز من مسئول سوکت ها و کابل های RJ45 و تستر های شبکه بودم. (چون قبلش اموزش دانشگاه گفت مسئولیت این ها با من است)

خلاصه کلی استرس داشتم . به هر یک از بچه ها که سوکت و کابل و تستر میدادم به انها میگفتم باید امضا کنند(یعنی یک تعهد بچه ها به من میدادند که سوکت هایی که میزنند گم نشود).

خوشبختانه همه سوکت ها و کابل ها و تستر ها سالم تحویل دانشگاه دادم و خیلی از این بابت راضی و خشنود هستم. راستی یادم رفت بگم سر کلاس شبکه روپوش هنرستانم را پوشیده بودم.(روپوش سفید هنرجویان کامپیوتری میدانند).بچه ها که تا به حال انگار تا به حال روپوش ندیده بوند به من لقب دکتر را دادند!

هنگامی که رفتم از نگهبانی دانشگاه کنترل پروژکتور را بگیرم دانشجویانی که تو حیاط نشسته بوند گفتند دانشگاه دکتر هم داره!

خلاصه روز شنبه روز مهمی برای من بود. و خوشحالم توانستم به نحو احسن بار سنگین مسئولیتی که روی شانه ام بود را انحام بدهم.